Join us in creating a world where cancer is preventable, detectable and beatable for all.

امروز اهدا کنید

منو

اهدا کنید

دختر در آتش

Marion Hughes


ماریون هیوز

چرا من اینجا هستم?

 

من این سوال را قبل از هر یازده مسابقه سه گانه Ironman (IM) از خودم پرسیده ام. چیزی در مورد استرس ما را وادار می کند تا نیت خود را دوباره ارزیابی کنیم. با این حال، برای من، تا سال 2013 در طول IM ویسکانسین که تحت فشار قرار گرفتم تا پاسخی متفکرانه ارائه دهم. در طول این مسابقه من در حال دوچرخه‌سواری در سراشیبی بودم که منجر به گردش 90 درجه به چپ شد. گارمین من نشان داد که من حدود 18 مایل در ساعت کار می کردم. در حال حاضر، من قبلا این چرخش را در سواری های آموزشی متعدد انجام داده بودم. اما این روز مسابقه بود. دوچرخه سواران جلو و کنارم بودند و حرکت می کردم. با این حال، همانطور که من در این پیچ حرکت کردم، چرخ عقب من از زیر من شروع به لیز خوردن کرد. تصحیح کردم اما دوچرخه جواب نداد. به پایین نگاه کردم و دیدم دسته ام عمود بر قاب دوچرخه است. زمزمه کردم: "اوه، نه." و این آخرین چیزی بود که به یاد آوردم. یک ساعت بعد از خواب بیدار شدم که EMT ها مرا داخل آمبولانس می‌دادند. ضربه مغزی و ترقوه شکسته شدم. وقتی EMT متوجه شد که من دارم به خودم می آیم، شروع به پرسیدن سوال کرد.

"اسم شما چیست؟"

"کجا زندگی می کنید؟"

"DOB شما چیست؟"

و پاسخ های من فوری و دقیق بود. سپس سؤالی را که سال ها پس از این ماجرا ذهنم را مشغول کرده بود، از من پرسید. از من پرسید چرا اینجایی؟ مکث کردم. من در گردنبند بودم و به سقف خاکستری آمبولانس خیره شده بودم و فکر می کردم. هیچ نشانه بصری برای کمک به من در پاسخ به این سوال وجود نداشت. نمی توانستم سرم را برگردانم. نمی توانستم ببینم که کفش دوچرخه سواری دارم. نمی‌توانستم ببینم که دستبند مسابقه IM را بسته‌ام. تنها چیزی که می توانستم ببینم سقف خاکستری آمبولانس بود و هیچ پاسخی برای سوال EMT نداشتم. در سکوت آنجا دراز کشیدم. چند سال بعد بود که بالاخره توانستم به این سوال پاسخ دهم.

و داستان من از اینجا شروع می شود.

در سال 2017، اوج تمام تلاشم و احتمال راهیابی به مسابقات جهانی سه گانه IM برای من محقق می شد. من سالم و از نظر بدنی آماده بودم. در حالی که داشتم سوتین دویدن را می پوشیدم تا آخرین دوی 18 مایلی خود را قبل از روز مسابقه انجام دهم، آن را دیدم. من تا قبل از این مسابقه 22 پوند وزن کم کرده بودم. بنابراین تا به حال، دقیقاً در این نقطه از تمرین، مسابقه و زندگی ام، برای من قابل مشاهده نبوده است. به بزرگی یک چهارم، درست زیر نوک سینه، یک توده وجود داشت. می دانستم که این چیزی است که باید کشف کنم، اما دو هفته دیگر مسابقه داشتم. بنابراین من احمقانه تصمیم گرفتم تا بعد از آن مسابقه کاری انجام ندهم. من در نهایت در گروه سنی 50 تا 54 در آن IM رتبه ششم را کسب کردم. من در اوج بودم باور به اینکه برنده شدن در رده سنی ام و به دست آوردن آن جایگاه قهرمانی که مدت ها در انتظارش بود، به خوبی در دسترس من بود. بنابراین عدم انجام کاری در مورد توده تبدیل به انجام ندادن هیچ کاری شد. همانطور که در فصل خارج از فصل کمی وزن دوباره به دست آوردم، توده ناپدید شد. دور از چشم، و اکنون از ذهن من. با این حال، فوریه 2018 زمانی که من نیاز به انجام ماموگرافی سالانه داشتم، گذشت. در آن بازدید، تکنسین حرکت من را به تاخیر انداخت. رادیولوژیست می خواست با من صحبت کند. من ظاهراً یک منطقه مشکوک بودم و رادیولوژیست بیوپسی را توصیه کرد. من توضیح دادم که من به تازگی یک ورزش سه گانه IM را کامل کرده ام و در فرم فوق العاده ای هستم. اما رادیولوژیست پافشاری کرد. بنابراین من با اکراه برای بیوپسی برنامه ریزی کردم. در 21 مارس 2018، تماس تلفنی دریافت کردم که تشخیص غیرقابل تصور را به من اطلاع داد... سرطان سینه داشتم.

چگونه ممکن است این اتفاق بیفتد؟ من سالم ترین فردی بودم که همه می شناختند. من تمام اقدامات لازم را برای حفظ سلامتی انجام دادم. من قبلاً در سابقه خانوادگی سرطان سینه نداشتم. من حتی در طول زندگی هیچ عمل جراحی یا بیماری بزرگی نداشتم. با این حال، من در 52 سالگی مبتلا به سرطان سینه بودم. یادم می آید که در مطب جراح سینه ایستادم بعد از اینکه او به من توضیح داد که به ماستکتومی نیاز دارم. تنها چیزی که می توانستم به آن فکر کنم این بود که "زندگی برای چه ارزشی دارد که اکنون زندگی کنم؟" با این حال، اطرافیانم می‌گفتند که IM من را برای مبارزه با سرطان آماده می‌کند و بی‌اطلاع می‌خواستم بفهمم که چگونه. من تحت عمل ماستکتومی، بازسازی و ریکاوری سینه چپ قرار گرفتم که من را از تمرین و مسابقه IM دور کرد. من ویران شده بودم. با این حال، من نمی خواستم غمگین باشم. نیاز داشتم خوشحال باشم آموزش IM به من آموخت که روی آنچه می توانم کنترل کنم تمرکز کنم. احساس می‌کردم تنها جنبه‌ای از زندگی‌ام اکنون که کنترل آن را داشتم، این بود که می‌خواستم در این مورد احساس کنم و دیگر نمی‌خواستم گریه کنم. بنابراین، من رویکردی طنزآمیز به موقعیتم در پیش گرفتم. من بهترین مهمانی لعنتی بعد از ماستکتومی را برگزار کردم. ما بازی هایی با مضمون سینه انجام دادیم و همه به احترام کسانی که از من حمایت کردند، غذای سینه خوردیم.

من سال جدید را با برنامه تمرینی خود شروع کردم، پایگاهم را ساختم، قوی تر شدم، به این فکر کردم که کدام مسابقه را انجام دهم، و حتی دوستی را دوباره شروع کردم ... زمانی که غیرقابل تصور اتفاق افتاد. علیرغم مصرف داروهای ضد سرطان، رادیولوژیست در معاینه معمول پستان راست باقی مانده نشانگرهای سرطان را پیدا کرد. گزینه های من شامل چند لامپکتومی یا ماستکتومی پیشگیرانه بود. در سال گذشته، سرطان مرا از چیزی که بیشتر دوست داشتم، یعنی تمرین و مسابقه، دور کرده بود. و، من نمی‌خواستم در وضعیت مشابهی با بافت آسیب‌پذیر پستان باقی‌مانده باشم. بنابراین تصمیم بسیار سختی گرفتم و ماستکتومی پیشگیرانه را انتخاب کردم. متأسفانه این جراحی، و دوباره بازسازی سینه و ریکاوری به یک سال دیگر دور از تمرین و مسابقه IM نیاز دارد.

این بار شب های زیادی بود که از ترس اینکه سلامتی خود را به دست بیاورم و دوباره احساس خوشحالی کنم، از شدت ناامیدی گریه می کردم. وجود و هدفم را زیر سوال بردم. "چرا دوباره این اتفاق برای من می افتد؟" با این حال، علی‌رغم اینکه سرطان سینه‌ها، قدرت و استقامتم را از من سلب کرد، من بدون شکست ایستادم. غیرقابل حل، زیرا سال ها تمرین و مسابقه IM من چیزی را ایجاد کرد و آن را توسعه داد که من آن را ذهن IM خود می نامم: ذهنی منظم و متمرکز، ذهنی که قادر به پذیرش رنج روحی و درد جسمی من بود، ذهن یک مبارز سرسخت. استوار، ذهن IM من استقامت کرد، غم و ناامیدی را از بین برد. با ذهن IM توانستم آن احساسات را به سوخت تبدیل کنم و تبدیل به دختری در آتش شدم که خشمگین بود، در عین حال صبورانه منتظر بازگشت دوباره زمانم بودم. این بار دیگر دنبال طنز نبودم. من عصبانی شدم ... من واقعا عصبانی شدم. من تا روز قبل از جراحی سخت تمرین کردم. قرار نبود سرطان زندگی ام را از من بگیرد. من حتی در عرض 2 هفته پس از ماستکتومی به قرار ملاقات بازگشتم. بله، من فقط با یک سینه در یک قرار حاضر می شدم. ذهن IM من مانع از پذیرش شکست و تسلیم شدن به سرطان شد.

در پایان، ایمپلنت‌هایی که جایگزین سینه‌های بیمار من می‌شوند و خالکوبی‌هایی که جای زخم‌هایم را می‌پوشانند، دستاوردهای واقعی در اینجا نیستند. این چیزی است که شما نمی بینید. دلیل زنده ماندن من از تجربه سرطان سینه، دلیل واقعی من امروز اینجا هستم، و پاسخ به سوال EMT در سال 2013 ذهن IM من است. همانطور که در آن آمبولانس دراز کشیده بودم و به آن سقف خاکستری نگاه می کردم، به دلیل سنگ ریزه ای که هنگام پیچیدن به آن برخورد کردم، آنجا نبودم. به دلیل ناتوانی در اصلاح درست دوچرخه لیز خوردنم آنجا نبودم. من آنجا بودم به دلیل سال‌ها آموزش IM که ذهنی ایجاد کرد که هر ترسی را از بین می‌برد. من آنجا بودم به دلیل ذهنی که مدام به دنبال چیزهای بیشتر بود و از پذیرش رضایت خودداری می کرد. من آنجا بودم به خاطر ذهنی که همیشه به من یادآوری می کرد "همه چیز ممکن است."

امروز من عاری از سرطان هستم. در سال 2020 به تمرینات برگشتم. تشخیص زودهنگام در بقای من نقش اساسی داشت، بنابراین من با بنیاد پیشگیری از سرطان همکاری کردم تا در سطح جهانی آگاهی را افزایش دهم و از بینش آنها حمایت کنم - دنیایی که سرطان برای همه قابل پیشگیری، قابل تشخیص و شکست است. همانطور که یاد گرفتم، فقط فعالیت بدنی و داشتن یک سبک زندگی سالم کافی نیست. تست های غربالگری به تشخیص و مدیریت آن شرایطی که خارج از کنترل ما هستند کمک می کند. لطفاً فعال باشید و غربالگری های سالانه خود را با همان شوری که از بدن خود برای تمرین، تمرین و مسابقه مراقبت می کنید، انجام دهید.

در حالی که من دو بار از سرطان سینه نجات یافته ام و مدافع تشخیص زودهنگام هستم، به خودم به واقعی ترین و خالص ترین شکل اشاره می کنم - یک IM. ذهن IM من قدرت من بوده است و من را در تاریک ترین چالش های زندگی ام دیده است. من مانند گل نیلوفر از زیر آب گل آلود بیرون آمده ام تا قدرت و تمام زیبایی ام را باز کنم. اشتیاق من به ورزش سه گانه IM ممکن است تحت الشعاع مسائل سلامتی ام قرار گرفته باشد، اما هرگز خاموش نشد. در 26 سپتامبر 2021 در چاتانوگا، تنسی، پس از مبارزه با سرطان سینه، در اولین مسابقه سه گانه IM شرکت کردم. من در رده سنی خود سوم شدم. بالاترین جایگاه من تا به امروز در مسابقات سه گانه مسافت کامل. من خودم را از لحاظ فیزیکی بازسازی می کنم، آجر به آجر پایه و اساس می سازم، که من را به قهرمانی جهان می رساند. چه در مواجهه با تمرینات سخت، یک مسابقه IM طاقت فرسا، یا وحشت ناشی از ابتلا به سرطان سینه، انکارناپذیر است، من یک دختر در آتش و نیرویی هستم که باید با آن حساب کرد. اما بدون شک، اول از همه، من یک IM هستم.

برای مثالی برای تشخیص زودهنگام و جشن بقا، من 12 خود را امتحان خواهم کردهفتم ورزش سه‌گانه IM در 22 اکتبر 2023 در ساکرامنتو، کالیفرنیا. به مناسبت ماه اکتبر آگاهی از سرطان پستان، لطفا به من بپیوندید و کمک مالی به بنیاد پیشگیری از سرطان را در نظر بگیرید.