بازمانده 10 ساله سرطان دهانه رحم آنچه را که آرزو می کرد زودتر بداند به اشتراک می گذارد: داستان کارا
دوباره آن موقع از سال بود. زمانی از سال که بیشتر زنان از آن می ترسند ... معاینه سالانه زنان خوب. آه خیلی ناراحت کننده تست پاپ. برخی از زنان به قدری از آن می ترسند که امتحانات خود را نادیده می گیرند - یا حتی بدتر از آن، حتی برای امتحان برنامه ریزی نمی کنند. اما من نه... هر سال می رفتم.
یک سال کمی متفاوت بود. پرستار از من پرسید که آیا می خواهم از نظر ویروس پاپیلومای انسانی (HPV) غربالگری شوم. من هرگز در آن لحظه در مورد HPV نشنیده بودم. او توضیح داد که HPV یک ویروس مقاربتی است که اکثر مردم در برخی مواقع با آن در تماس بوده اند. این آزمایش مشابه تست پاپ است و تشخیص می دهد که آیا در معرض هر گونه سویه HPV شناخته شده برای ایجاد سرطان قرار گرفته ام یا خیر. پاسخ من به او این بود: "مطمئنا - تا زمانی که من اینجا هستم، همه چیز را بررسی کنیم." من نگران نتیجه نبودم. من چند سالی بود که ازدواج کرده بودم و هیچ علامتی از STI نداشتم.
کم می دانستم…
یک هفته یا بیشتر بعد، از پرستار با نتایجم تماس گرفت. تست پاپ خوب برگشته بود، اما غربالگری HPV نشان داد که آزمایش من برای سویه ای از HPV که احتمالاً می تواند باعث سرطان شود، مثبت بوده است. البته یه لحظه گیج شدم پرستار به من اطمینان داد که سرطان ندارم و تنها کاری که در این زمان باید انجام داد این بود که بیشتر برای آزمایش پاپ مراجعه کنم. با ورود هر شش ماه یکبار، اگر چیزی شروع به تغییر کرد، میتوانستند زودتر به آن مبتلا شوند، احتمالاً قبل از تبدیل شدن به سرطان.
بنابراین من هر شش ماه یک بار رفتم. زمانی که غربالگری HPV را انجام دادم، دیگر مجبور به انجام آن نشدم. پرستار توضیح داد که ویروس در شما باقی می ماند، اما ممکن است خفته باشد. اکثر افراد در اوایل دهه 20 زندگی خود در معرض این ویروس قرار می گیرند، اما تا اواخر زندگی علائم سرطان را نشان نمی دهند.
پس از آن، همه چیز در وضعیت فعلی باقی ماند. من پسرم را در سال 2006 و دخترم را در سال 2008 به دنیا آوردم. از آنجایی که مادر دو بچه پوشک پوشک پرمشغله بودم، اجازه دادم امتحان زن خوبم را از دست بدهم. من بالاخره 15 ماه پس از تولد دخترم قرار ملاقاتم را تعیین کردم - و این ملاقات همه چیز را تغییر داد.
دکترم موقع انجام تست پاپ چیزی مشکوک دید. نمونه کوچکی به آزمایشگاه فرستاده شد. می توانم به شما بگویم یکی از بدترین حس های دنیا احساس در برزخ بودن است. بدترین.
بالاخره روزی رسید که دکتر با من تماس گرفت (این اولین سرنخ من بود، دکتر زنگ زد) و از من خواست که بعد از آن روز وارد شوم. می دانستم چیزی اشتباه است. گفت در صورت امکان باید شوهرم را بیاورم. او که در اتاق امتحان نشسته بود، با لباس کامل و دست شوهرم را گرفته بود، وارد شد و گفت: «نتایج آزمایش برگشت و تو سرطان داری. خیلی متاسفم."
زمان متوقف شد در آغوش شوهرم گریه کردم – دقیقاً گریه کردم. آن لحظه در زمان هنوز هم اکنون، 10 سال بعد، اشک از چشمانم جاری می شود. او که یک انکولوژیست نبود، فکر می کرد که دوره اولیه درمان هیسترکتومی خواهد بود. من می توانستم با آن کنار بیایم. اوه، اگر فقط همینطور بود…
از آنجایی که ما خارج از هیوستون زندگی می کردیم، تنها جایی که می خواستم در آن به دنبال درمان باشم، مرکز سرطان MD Anderson بود. پس از بیوپسی و تصویربرداری بیشتر، من مبتلا به سرطان دهانه رحم در مرحله IIIA تشخیص داده شدم. هیسترکتومی نمیتوانست مرا درمان کند - سرطان روی دهانه رحم من شروع شده بود، اما به کانال واژن من رفته بود. درمان من شش هفته پرتودرمانی روزانه در کنار شیمی درمانی هفتگی و به دنبال آن دو درمان براکی تراپی (پرتودرمانی داخلی) بود. هنوز امیدوار بودم و برای شروع آماده بودم. می خواستم این سرطان را از سرم بیرون کند. من دو بچه کوچک در خانه داشتم... باید مامان می شدم.
درمان من در ابتدا آسان شروع شد. در آن زمان، من در مرکز شهر هیوستون کار میکردم، بنابراین در زمان استراحت ناهار، پرتودرمانیهایم را انجام میدادم. خود پرتودرمانی فقط چند ثانیه طول کشید. اولین فکر من این بود که "این بود؟ آیا آنها حتی کاری کردند؟» شیمی درمانی هفتگی بود و چندین ساعت طول کشید. خیلی بد نبود - حالت تهوع کمی داشتم و موهایم ریزش نداشت.
در هفته سوم، اشعه شروع به سوزاندن پوستم کرد. در هفته چهارم، باید مرخصی خود را از محل کار شروع میکردم، زیرا اکنون درد داشتم و تشعشعات رودهام را خراب میکرد. در طی این مدت، دو درمان براکی تراپی خود را نیز انجام دادم، که شامل محصور شدن در تخت به مدت سه روز، عدم توانایی حرکت یا حتی چرخاندن، در حالی که هر ساعت به مدت 15 دقیقه به صورت داخلی تابش می شد. تنها چیزی که در این سه روز مرا عاقل نگه میداشت، داروهای ضددردی بود که به من کمک میکرد بیشتر آن را بخوابم. وقتی به خانه برگشتم، هر بار که به دستشویی می رفتم بلافاصله بعد از آن در حمام می نشستم تا درد را تسکین دهم. می توانم به شما بگویم که تابش اشعه در ناحیه تناسلی بسیار دردناک بود... بیشترین دردی که تا به امروز تجربه کرده ام.
هفته ها گذشت و من شروع به بهبودی کردم، هم از نظر جسمی و هم از نظر روانی. مدت کوتاهی پس از درمان بود که به دلایل مدفوع، اضطراب زیادی را هنگام خروج از خانه تجربه کردم. روده های من بسیار حساس بودند و به طور ناگهانی و اغلب تکان می خوردند، اما این نیز در نهایت یکنواخت شد. زندگی ام را با خانواده ام از سر گرفتم و به سر کار برگشتم. بعد از آن همه قرارهای بعدی را نگه داشتم... به هیچ وجه قرار نبود معاینه دیگری را از دست بدهم.
فقط یک سال بعد بود که در یکی از معایناتم، دکترم در حین معاینه چیزی دید و بیوپسی گرفت. قلبم شکست من بنابراین نمی خواست دوباره از طریق تشعشعات عبور کند، اما آماده بود هر کاری که لازم است انجام دهد.
من با شوهرم تماس گرفتم و به خانه رفتیم و دقیقاً همان کاری را انجام دادیم که شما نباید انجام دهید - ما در اینترنت برای یافتن پاسخ جستجو کردیم. در سال 2010، ما هیچ اطلاعات دلگرم کننده ای در مورد زنده ماندن سرطان عود کننده دهانه رحم پیدا نکردیم. چیزی که ما متوجه شدیم میزان مرگ و میر بالا و روشی بود که بسیار وحشیانه به نظر میرسید: افزایش کامل لگن. این نه تنها شامل هیسترکتومی رادیکال بود، بلکه شامل برداشتن مثانه، رکتوم، مقعد، کانال واژن بود - اساساً هر چیزی که دستگاه تناسلی زن را لمس می کرد. این روش همچنین بیمار را با کیسه های کولوستومی و اوروستومی برای باقی ماندن عمر خود قرار داد. به هیچ وجه... به هیچ وجه در این روزگار این برنامه درمانی بود. این بیش از حد وحشیانه بود و فقط باید اطلاعات مربوط به تاریخ داده می شد.
من و شوهرم که هنوز امیدوار بودیم به قرار ملاقات رفتیم، جایی که برای دومین بار این جمله را شنیدیم که از آن می ترسیدیم: سرطان برگشته است.
وقتی دکتر تنها گزینه ام را توضیح داد، کاملا احساس بی حسی کردم. من نیاز به جراحی داشتم تا سرطان در حال رشد را از بین ببرم و حاشیه آن به اندازه کافی بزرگ باشد تا دوباره عود نکند - جراحی برای برداشتن سیستم تناسلی، مثانه، مقعد، رکتوم و کانال واژن. همچنین شامل برداشتن یک نوار طولانی از دیواره شکمم برای پر کردن فضای خالی باقی مانده در ناحیه لگنم بود. او به من میگفت از چه چیزی بیشتر از همه میترسیدم... جراحی که در موردش خوانده بودم، جراحی که میترسیدم از آن جان سالم به در نبرم... اکستراسیون کامل لگن (TPE).
جراحی برای 9 دسامبر 2010 برنامه ریزی شده بود، تنها چند هفته دیگر. من به "حالت مادر" رفتم - باید خانه ام را مرتب می کردم. فکر بی مادر ماندن دو فرزندم هر بار اشکم را در می آورد. نمیتوانستم در مورد «جراحی» صحبت کنم یا حتی کلمه «جراحی» را بدون شکستگی بگویم. می دانستم که باید انجام شود – این یک گزینه یا یک انتخاب نبود. اگر میخواستم زندگی کنم، برای بچههایم باشم، باید جراحی میکردم.
اعصابم خراب شده بود دکترم به وضوح متوجه شد که به کمک نیاز دارم. او با جودی، یکی از بیمارانش که چند سال قبل همان جراحی را انجام داده بود، تماس گرفت و از او پرسید که آیا قرار است با من صحبت کند. تا به امروز، من هستم بنابراین خیلی ممنون که جودی وقت گذاشت و با من صحبت کرد. ما بیش از سه ساعت تلفنی صحبت کردیم و او حتی به من پیشنهاد داد که در MD Anderson جایی که تحت درمان بودم ملاقات کنم. لحظه ای بود که هرگز فراموش نمی کنم. وقتی دیدم او به سمت من می رود، همان موقع می دانستم که می توانم این کار را انجام دهم، همه چیز درست می شود و می خواستم از طریق جراحی آن را انجام دهم. قرار بود به زندگی ادامه بدهم و برای بچه هایم آنجا باشم.
عمل جراحی 13 ساعت طول کشید. من به مدت سه هفته در بیمارستان بودم، درست در آستانه کریسمس. اما چه هدیه ای به من داده شده بود... زندگی. این واقعا یک هدیه است. بهبودی در سه ماه اول سخت بود، اما به آرامی شروع به بهتر شدن کردم، هر روز کمی. یک سال طول کشید تا به حدود 80 درصد از آنچه قبل از جراحی بودم برگردم. خستگی خیلی سریعتر از قبل شروع شد و سطح بدنی من بعد از تغییر هسته بدنم هرگز یکسان نخواهد بود. ناگفته نماند که یاد گرفتن کنار آمدن نه تنها با یک، بلکه دو استومی. من داشتم به شیوه زندگی "عادی جدید" خود می نشینم ... زندگی من با فرزندانم، شوهرم، خانواده و دوستانم.
آنها می گویند شما در لحظه ای که تشخیص داده می شوید یک بازمانده هستید. امسال، در 25 ژوئن، من یک بازمانده 10 ساله خواهم بود. من یک بازمانده خوش شانس هستم. بیش از آنچه که بتوانم بشمارم، برکت داشتم. از اینکه امروز اینجا هستم برای بچه هایم (اکنون 10 و 12 ساله)، برای شوهرم (راک من) و برای خانواده و دوستانم. من از اینکه اینجا هستم تا با سایر بیماران TPE صحبت کنم و به آنها در سفرهای سرطانی خود کمک کنم، سپاسگزارم. برخی از زنانی که با آنها صحبت کرده ام، پس از عمل جراحی به دلیل عوارض یا عود از دنیا رفته اند. برخی حتی واجد شرایط انجام این جراحی نبودند. من یکی از خوش شانس ها هستم.
خنده دار است چیزهایی که هنگام وقوع یک فاجعه به یاد می آورید. یادم می آید که آن روز به خانه رفتم، روی زمین نشستم، بچه ها را در آغوش گرفتم و بازی کردم. بالاخره تلویزیون را روشن کرد و فهمید که فرح فاست از نبردش با سرطان مقعد گذشته است. سرطان مقعد… نوع دیگری از سرطان ناشی از HPV.
HPV عامل اصلی سرطان دهانه رحم است. این باعث سرطان من شد و برای همیشه زندگی من را تغییر داد.
HPV همچنین می تواند باعث چندین سرطان دیگر مانند ولو، واژن، آلت تناسلی، مقعد و اوروفارنکس (پشت گلو) شود. در برخی موارد، 80 درصد از زنان و مردان در ایالات متحده به HPV مبتلا هستند.
از اوایل دهه 1920 از تست پاپ برای بررسی سلول های پیش سرطانی در زنان استفاده شده است و همچنان یکی از مهم ترین معاینات مراقبت های پیشگیرانه در دسترس است. من از همه کسانی که می شناسم، از دوستان، خانواده و حتی غریبه ها، می خواهم که وقت بگذارند و امتحان سالانه زنان خوب را بدهند. من همچنین به آنها توصیه می کنم که اگر قبلاً این آزمایش را انجام نداده اند، در مورد آزمایش غربالگری HPV با پزشک خود صحبت کنند.
خوشبختانه، تعداد موارد جدید سرطان دهانه رحم به لطف واکسن HPV کم کم شروع به کاهش می کند. واکسن HPV سویه های اصلی ویروسی را هدف قرار می دهد که باعث ایجاد چندین سرطان می شوند، از جمله سویه هایی که تقریباً همه سرطان های دهانه رحم را ایجاد می کنند. یک دقیقه وقت بگذارید و آن را در…واکسنی برای پیشگیری از سرطان اگر زمانی که من نوجوان بودم در دسترس بود. اگر فقط برای آن دسته از مردان و زنانی که در نبردهای خود به دلیل سرطان های مرتبط با HPV شکست خورده اند، در دسترس بود. اگر فقط همه سرطان ها واکسن داشتند اگر فقط…
با نگاهی به 10 سال گذشته زندگیام - اگر میتوانستم زمان را تغییر دهم، از آزمایش پاپ اسمیر کمی ناراحتکننده استقبال میکردم. من در نوجوانی از دست درد ناشی از واکسن استقبال می کنم. من از هر گونه ناراحتی که من را از ابتلا به سرطان و تغییر زندگی من برای همیشه باز می دارد استقبال می کنم.
خوشبختانه فرزندانم سرنوشت من را تحمل نخواهند کرد. آنها در برابر ابتلا به هر گونه سرطان مرتبط با HPV واکسینه شده اند. این هدیه ای است که می توانم اکنون، در سنین 10 و 12 سالگی، به آنها بدهم و برای یک عمر از آنها محافظت خواهد کرد. هدیه زندگی
لطفاً به یاد داشته باشید که همیشه برای امتحان زنان خوب برنامه ریزی کنید و به هر دلیلی از قرار ملاقات خود صرف نظر نکنید. همیشه جایی راحتتر از رکابهای دکترتان وجود دارد - به من اعتماد کنید، میدانم. اما این بسیار مهم است، نه تنها برای سلامتی، بلکه احتمالاً زندگی شما. و لطفاً در مورد آزمایش غربالگری HPV با پزشک خود صحبت کنید.
کنترل زندگی خود را در دست بگیرید ... شما فقط یک مورد برای زندگی دارید. و لطفاً فرزندان خود را فراموش نکنید و آنها را واکسینه کنید تا از آنها و دیگران در برابر سرطان های مرتبط با HPV محافظت کنید.
جلوگیری از سرطان. شما فقط یک زندگی برای زندگی دارید.